معنی مرد نامرئی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
نامرئی. [م َ] (ص مرکب) نامشهود. لایری. غیرمرئی. ناپیدا. نادیده. || غیب. نادیدنی. رؤیت ناشدنی. رؤیت ناپذیر.
- نامرئی شدن، غیب شدن. غایب شدن.
مترادف و متضاد زبان فارسی
پنهان، غایب، غیب، غیبی، گم، مخفی، ناپدید، ناپیدا، نامشهود، نهان،
(متضاد) پیدا
فرهنگ معین
(مَ) [فا - ع.] (ص.) نادیدنی.
فرهنگ عمید
غیر مرئی، نادیدنی،
فرهنگ فارسی هوشیار
نادیدنی، غیب، ناپیدا
فارسی به ایتالیایی
invisibile
واژه پیشنهادی
هربرت جورج ولز
نویسنده فیلم مرد نامرئی
مهدی سجّاده چی
موسیقی فیلم مرد نامرئی
امیرفرشید رحیمیان
فیلمبردار فیلم مرد نامرئی
غلامرضا آزادی
معادل ابجد
545